مردم شناسي كوفه

مشخصات كتاب

‏شماره كتابشناسي ملي : ايران۸۰-۳۰۱۵
‏سرشناسه : صفري‌فروشاني، نعمت‌الله
‏عنوان و نام پديدآور : مردم‌شناسي كوفه/ صفري‌فروشاني، نعمت‌الله
‏منشا مقاله : ، موعود، ش ۲۵ ، (فروردين، ارديبهشت ۱۳۸۰): ص ۴۶ ، ۵۷.
‏توصيفگر : كوفه
‏توصيفگر : حسين‌بن‌علي(ع)، امام سوم
‏توصيفگر : جمعيت‌شناسي
‏توصيفگر : امويان
‏توصيفگر : روانشناسي اجتماعي
‏توصيفگر : مشروعيت سياسي‌

مقدمه

شايد بتوان گفت واقعه عظيم و دردناك عاشورا موضوعي است كه طي قرون متمادي بيشترين سهم تاليف در ميان شيعه و بلكه در ميان مسلمانان را از آن خود كرده است.اما در اين ميان، بخش ناچيزي از اين آثار و تاليفات به بررسي اوضاع اجتماعي دنياي اسلام در زمان واقعه عموما، و شهر كوفه خصوصا، پرداخته است. در حالي كه اين بررسي مي‌تواند به شناخت‌بيشتر علل و انگيزه‌هاي قيام امام حسين (عليه‌السلام) و نيز دلايل عدم موفقيت ظاهري آن كمك شاياني نمايد.نوشته حاضر تلاش ناچيزي است در جهت مردم‌شناسي كوفه كه طي سه گفتار به بررسي جمعيت كوفه و شرايط حاكم بر آن، نظام اداره جامعه كوفه و نظام اقتصادي حاكم بر كوفه در زمان شروع نهضت امام حسين (عليه‌السلام) و قبل از آن پرداخته و در هر مورد سعي نموده است كه به مقدار تاثير مساله مورد بحث در نهضت و پيشبرد و يا متوقف كردن آن اشاره‌اي بكند.به آن اميد كه مقبول درگاه ملكوتي آن شهيد بزرگوار گردد.

جمعيت كوفه و شرايط حاكم بر آن

جمعيت كوفه در زمان نهضت

بنيان شهر كوفه در سال هفده هجري به وسيله خليفه دوم و به دست سعدبن ابي‌وقاص، به منظور برپايي يك معسكر و پادگان نظامي براي پيگيري هر چه بيشتر فتوحات اسلامي در داخل كشور ايران پي‌ريزي شد. [1] عمر دستور داده بود كه مسجد اين شهر داراي چنان مساحتي باشد كه تمام جمعيت جنگجو و مقاتل را در خود جاي دهد و مسجدي كه طبق اين دستور پي‌ريزي شد، گنجايش چهل‌هزار نفر جمعيت را دارا بود. [2] .بنابراين مي‌توانيم چنين نتيجه‌گيري كنيم كه كوفه در آغاز تاسيس، حدود چهل هزار سرباز داشته است كه با توجه به اين كه بسياري از اين سربازان، زن و فرزند خود را نيز همراه داشته‌اند، مي‌توانيم به جمعيتي در حدود صدهزار نفر در زمان تاسيس، دست پيدا كنيم كه رقم معقولي به نظر مي‌رسد.طبري به هنگام بيان حوادث سال بيست‌ودو هجري پس از نقل عبارتي از عمر كه در آن از عدد صد هزار (ماة الف) بدون ذكر معدود ياد كرده است مي‌نويسد:«واختطت الكوفة حين اختطت علي ماة الف مقاتل»؛ [3] شهر كوفه در آغاز تاسيس براي گنجايش صد هزار جنگجو پي‌ريزي شد.اگر اين نتيجه‌گيري را بپذيريم بايد جمعيت كوفه را در آن زمان رقمي بيش از دويست هزار نفر بدانيم كه اين علاوه بر دور از ذهن بودن، با وسعت مسجد در آن زمان نيز ناسازگار است.پس صحيحتر آن است كه معدود «صد هزار» در كلام عمر را «نفر» فرض نماييم نه مقاتل و جنگجو، تا با واقعيت تاريخي منطبق گردد.كوفه پس از تاسيس به علت آب و هواي خوش و نزديكي به فرات و قرب به ايران و وضعيت اقتصادي نيكويي كه از راه غنايم و خراج سرزمينهاي فتح شده كسب نموده بود، پذيراي سيل مهاجرت اقوام و گروههاي مختلف از سرتاسر مملكت وسيع اسلامي آن روز گرديد. اين مهاجرتها به خصوص در سال سي‌وشش هجري كه حضرت علي (عليه‌السلام) اين شهر را پايتخت كشور اسلامي قرار دادند شدت بيشتري به خود گرفت‌به گونه‌اي كه تنها تعداد سپاهيان كوفي آن حضرت (عليه‌السلام) را در جنگ صفين (سال‌37 هجري) بالغ بر 65 هزار نفر ذكر كرده‌اند [4] كه با احتساب خانواده آنان و نيز افرادي كه در جنگ شركت نكرده‌اند، به راحتي مي‌توان به رقم 150 هزار نفر دست‌يافت. تازه اين در حالي است كه گزارش «مسعودي» را در مورد شمار لشكريان حضرت در آن جنگ صفين مبني بر سپاه 90 هزار نفر يا 120 هزار نفري ناديده گرفته‌ايم. [5] .بعد از صلح امام حسن (عليه‌السلام) در سال 40 هجري، بعضي از ياران امام (عليه‌السلام) به عنوان اعتراض به اين عمل سخن از وجود سپاه 100 هزار نفري اهل كوفه به ميان مي‌آورند. [6] .از سال 50 هجري كه «زيادبن ابيه» از طرف معاويه عهده‌دار امارت كوفه شد، با توجه به فراواني شيعيان علي (عليه‌السلام) در كوفه دست‌به انتقال عظيم نيروي انساني از كوفه به شام و خراسان و نقاط ديگر زد، گفته شده است كه او تنها 50 هزار نفر را به خراسان منتقل نمود. [7] .در اين موقع جمعيت كوفه به 140 هزار نفر تقليل پيدا كرد كه شامل 60 هزار جنگجو و 80 هزار نفر خانواده‌هاي آنان مي‌شد، [8] به گونه‌اي كه «زياد» هنگامي كه اقدام به گسترش مسجد كوفه نمود، آن را به اندازه گنجايش 60 هزار نفر وسعت داد. [9] .در سال 60 هجري و بعد از مرگ معاويه، بعضي از كوفيان با نوشتن نامه به امام حسين (عليه‌السلام) سخن از سپاه صد هزار نفري آماده به خدمت به ميان آوردند [10] كه اين سخن گرچه نسبت‌به آمادگي كوفيان اغراق‌آميز است اما مي‌تواند تعداد جمعيت كوفه در زمان نهضت امام حسين (عليه‌السلام) را نشان دهد.نتايجي كه مي‌توان از مطالب فوق در نهضت امام حسين (عليه‌السلام) گرفت به قرار زير است:1) ذكر رقم 12 هزار نامه خطاب به امام حسين (عليه‌السلام) [11] گرچه بسيار بزرگ مي‌نمايد، اما نسبت آن به جمعيت كوفه از نصف كمتر است، هر چند بپذيريم كه بعضي از اين نامه‌ها از سوي چند نفر و يا گروههايي نگاشته شده باشد. بنابراين امام حسين (عليه‌السلام)، بدان اكتفا نكرده و براي كسب آگاهي بيشتر مسلم را به كوفه گسيل مي‌فرمايد.2) تعداد بيعت‌كنندگان با مسلم را از 12 هزار تا 40 هزار نفر نوشته‌اند [12] اما در حديثي منسوب به امام باقر (عليه‌السلام) از تعداد 20 هزار بيعت‌كننده ياد شده است. [13] .اگر اين رقم را بپذيريم، به تعدادي حدود يك پنجم مقاتلين كوفه دست مي‌يابيم كه شايد بتوانيم با اين نتيجه‌گيري به توجيهي براي عدم اقدام جدي از سوي مسلم برسيم.البته پرواضح است كه در صورت اقدام جدي مسلم و تشكيل حكومت، بسياري از عناصر بي‌طرف و حتي مخالف، نيز به اين حكومت نوپا مي‌پيوستند.3) به نظر مي‌رسد رقم 30 هزار نفري لشكر عمربن سعد كه در روايتي از امام صادق (عليه‌السلام) به آن اشاره شده است [14] بخصوص با توجه به نفير عام ابن زياد، رقمي معقول است؛ و البته اين رقم هنوز به نصف جمعيت مقاتل كوفه نرسيده است و از اين جا كثرت سپاهيان مختار نيز كه آن را 60هزار نفر ذكر كرده‌اند، [15] قابل توجيه است، زيرا سپاهيان او را افرادي تشكيل مي‌دادند كه در كربلا جزو لشكر عمربن سعد نبودند.

تركيب جمعيت كوفه

اشاره

تركيب جمعيت كوفه را از دو بعد نژادي و عقيدتي بررسي مي‌نماييم:

تركيب نژادي جمعيت

به طور كلي مي‌توان جمعيت كوفه را به دو بخش عرب و غيرعرب تقسيم نمود:بخشي از عربهاي ساكن كوفه را قبايلي تشكيل مي‌دادند كه با آغاز فتوحات اسلامي در ايران، از شبه جزيره عربستان به قصد شركت در جنگ به سمت عراق كوچ كردند و سرانجام پس از پايان فتوحات در كوفه و بصره مسكن گزيدند.اين عربها كه هسته اوليه كوفه را تشكيل مي‌دادند از دو تيره قحطاني و عدناني بودند كه در اصطلاح به آنها يماني‌ها و نزاري‌ها اطلاق مي‌شد. از بيست‌هزار خانه ساخته شده در آغاز تاسيس كوفه، 12 هزار خانه به يماني‌ها و 8 هزار خانه به نزاري‌ها اختصاص يافت. [16] .در ابتدا يماني‌ها علاقه بيشتري نسبت‌به خاندان اهل بيت‌عليهم‌السلام داشتند و لذا معاويه سرمايه‌گذاري بيشتري روي آنها نمود و آنها را به خود نزديكتر كرد. [17] .بخش ديگري از عربها را قبايلي همچون «بني‌تغلب» تشكيل مي‌دادند كه قبل از اسلام در عراق سكونت گزيده و پيوسته با ايرانيان در جنگ بودند. پس از آغاز فتوحات اسلامي اين قبايل به مسلمانان پيوستند و آنها را در فتوحات ياري نمودند و سپس بخشي از آنها در شهرهاي تازه تاسيس شده اسلامي، سكنا گزيدند. [18] .عناصر غير عرب كوفه را گروههاي بزرگي همچون موالي، سرياني‌ها و نبطيها تشكيل مي‌دادند. [19] .موالي كساني بودند كه با قبايل مختلف عرب پيمان مي‌بستند و به اصطلاح «ولاء» آنها را مي‌پذيرفتند و از نظر حقوقي همانند افراد آن قبيله به شمار مي‌آمدند.اين موالي ممكن بود از نژادهاي مختلف مانند ايراني‌ها، رومي‌ها، تركها،... باشند كه عربها به همه آنها اطلاق لفظ «عجم» مي‌نمودند.بزرگترين گروه موالي كوفه را ايرانياني با عنوان «حمراء ديلم» تشكيل مي‌دادند «حمراء» اسم عامي بود كه عربها نسبت‌به ايرانيان استعمال مي‌نمودند. اين گروه يك سپاه چهارهزار نفري ايرانيان را در برمي‌گرفت كه به رهبري شخصي به نام «ديلم» به سپاه اسلام تحت رهبري سعدبن ابي‌وقاص پيوستند و با او پيمان همكاري بستند. [20] .اين گروه بعدها در كوفه ساكن شدند و بسياري از حرفه‌ها و صنايع كوفه را اداره نمودند. [21] در بعضي از نوشته‌ها تعداد اين موالي در زمان مختار، يعني در سال‌66 هجري، حدود 20 هزار نفر ذكر شده است. [22] .رشد جمعيت موالي در كوفه بسيار بيشتر از عربها بود؛ به طوري كه پس از چند سال نسبت‌يك به پنج‌بين موالي و عربها برقرار شد. [23] معاويه از اين رشد فراوان در بيم شد و به «زياد» دستور انتقال آنها را از كوفه داد و زياد بخشي از آنها را به شام و بخشي را به بصره و بخشي را به ايران منتقل نمود. [24] .اما با اين حال، كثرت وجود موالي در سپاه مختار در سال‌66 هجري كه چند برابر عربها بودند [25] نشانگر فراواني اين گروه در زمان شروع نهضت امام حسين (عليه‌السلام) در كوفه مي‌باشد.«سرياني‌ها» به كساني گفته مي‌شد كه قبل از فتوحات در ديرهاي اطراف حيره زندگي مي‌كردند و مسيحيت را پذيرفته بودند. [26] .«نبطي‌ها» كه بعضي آنها را نوعي از عرب مي‌دانند به كساني گفته مي‌شد كه قبل از فتوحات در اطراف و اكناف عراق و در سرزمينهاي جلگه‌اي زندگي مي‌كردند و پس از تاسيس كوفه به اين شهر آمده و به زراعت مشغول شدند. [27] .البته اين دو گروه اخير اندكي از جمعيت كوفه را تشكيل مي‌دادند.

تركيب عقيدتي جامعه كوفه

در اين جا لفظ عقيدتي را چنان عام فرض نموده‌ايم كه شامل انديشه سياسي نيز بگردد.از نظر عقيدتي مي‌توان جامعه كوفه آن روز را به دو بخش مسلمان و غيرمسلمان تقسيم نمود:بخش غير مسلمان كوفه را مسيحيان عرب از بني‌تغلب و مسيحيان نجران و مسيحيان نبطي، يهوديان رانده شده از شبه جزيرة‌العرب در زمان عمر و مجوسيان ايراني تشكيل مي‌دادند. [28] اينان در مجموع بخش ناچيزي از كل جمعيت كوفه را در برمي‌گرفتند.بخش مسلمان كوفه را مي‌توان شامل شيعيان علي (عليه‌السلام)، هواداران بني‌اميه، خوارج، و افراد بي‌طرف دانست:شيعيان را مي‌توان به دو بخش رؤسا و شيعيان عادي تقسيم نمود:از رؤساي شيعه مي‌توان افرادي همچون سليمان بن صرد خزاعي، مسيب‌بن نجبه فرازي، مسلم بن عوسجه، حبيب‌بن مظاهر اسدي، ابوثمامه صائدي و... كه از ياران حضرت (عليه‌السلام) در صفين و ديگر جنگها بودند، نام برد. اين افراد عميقا به خاندان اهل‌بيت (عليهم‌السلام) نبوت عشق مي‌ورزيدند و همينها بودند كه پس از مرگ معاويه ابتداء باب نامه‌نگاري به امام حسين (عليه‌السلام) را گشودند. [29] .يكي از نقاط مبهم و تاريك نهضت كوفه، غيبت اين افراد در شام هفتم ذي‌حجه سال 60 هجري است كه «مسلم» قصر «عبيدالله» را محاصره كرد و سپس شكست‌خورده و يكه و تنها در كوچه‌هاي كوفه سرگردان شد. [30] .در توجيه اين غيبت نظرات مختلفي ابراز شده است كه شايد خوشبينانه‌ترين آنها اين باشد كه آنان به دستور شخص مسلم از دور او پراكنده شدند تا جان خود را براي پيوستن به امام حسين (عليه‌السلام) حفظ نمايند. [31] .اما اين توجيه با توجه به وضعيت نابسامان رهبر قيام؛ يعني مسلم بن عقيل (عليه‌السلام) غير وجيه مي‌نمايد.نقطه تاريكتر آن كه گرچه بعضي از اين افراد مانند حبيب‌بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و ابوثمامه صائدي را در صحنه كربلا حاضر مي‌بينيم اما اثر و نشاني از ديگر بزرگان مانند سليمان بن صرد خزاعي، رفاعة بن شداد بجلي و مسيب بن نجبه فرازي نمي‌يابيم و به نصي تاريخي كه دلالت‌بر قصد پيوستن آنها به امام حسين (عليه‌السلام) باشد نيز برخورد نمي‌نماييم. توبه آنان بعد از واقعه كربلا و تشكيل نهضت توابين نيز شاهد عدم اراده پيوستن آنها به نهضت امام حسين (عليه‌السلام) است.شيعيان عادي كه بخش قابل توجهي از مردم كوفه را تشكيل مي‌دادند، گرچه به خاندان اهل بيت عصمت، علاقه وافري داشتند، اما رفتار والياني همچون زياد و پسرش، با آنان و نيز سياستهاي كلي امويان در شيعه‌زدايي جامعه اسلامي، از آنان چشم‌زهر سختي گرفته بود، به گونه‌اي كه تا احتمال پيروزي را زياد نمي‌ديدند وارد نهضتي نمي‌شدند و شايد علت نامه‌نگاري آنان و نيز پيوستن آنها به نهضت مسلم و قيام مختار بدين جهت بود كه پيروزي نهضتها را بسيار محتمل مي‌ديدند و لذا به مجردي كه بوي شكست نهضت مسلم به مشامشان خورد، از صحنه خارج شدند. البته تعداد فراواني از آنها بعدها؛ در نهضت توابين و قيام مختار، شركت نمودند. اما مشخص نيست چه تعداد از اين افراد در لشكر عمربن سعد شركت كرده و عليه امام خود جنگيدند، و بعيد مي‌نمايد كه تعداد فراواني از اين گروه در كربلا حاضر شده باشند، بلكه عمده لشكر كوفه در كربلا را عناصر ديگر از مسلمانان تشكيل مي‌دادند؛ با اين توضيح كه نامه‌نگاري به حضرت (عليه‌السلام) دليل بر شيعه بودن به حساب نمي‌آيد.هواداران بني‌اميه كه افرادي همانند عمروبن حجاج زبيدي، يزيدبن حرث، عمرو بن حريث، عبدالله بن مسلم، عمارة بن عقبه، عمربن سعد، مسلم بن عمرو باهلي از برجستگان آنها به‌شمار مي‌رفتند، [32] نيز درصد قابل توجهي از مردم كوفه را تشكيل مي‌دادند به‌خصوص با توجه به آن كه بيست‌سال از حكومت امويان در كوفه مي‌گذشت و آنها توانسته بودند در اين بيست‌سال بسيار قوت بگيرند.همين افراد بودند كه وقتي از پيشرفت كار مسلم بن عقيل و ضعف و فتور نعمان بن بشير والي كوفه احساس خطر نمودند، به شام نامه نوشته و از يزيد چاره طلبيدند. رؤسا و متنفذان اكثر قبايل از اين حزب بودند و اين امر خود باعث گرايش بسياري از مردم به اين سو شده بود.خوارج كوفه پس از سركوب شدن در جنگ نهروان، در زمان معاويه به واسطه سياستهاي غيراسلامي وي كه ناراضيان فراواني فراهم آورده بود، قدرت گرفتند و در سال‌43 هجري در زمان فرمانداري «مغيرة بن شعبه» قيامي را به رهبري «مستورد بن علقه» ترتيب دادند كه به شكست انجاميد. «زيادبن ابيه» نيز پس از به عهده گرفتن فرمانداري كوفه در سال 50 هجري نقش عظيمي در سركوب آنان ايفا نمود، اما پنج‌سال پس از مرگ «زياد» در سال 58 هجري آنان به رهبري «حيان بن ظبيان» به قيامي ديگر دست زدند. «عبيدالله بن زياد» نيز پس از به عهده گرفتن زمام امور كوفه به سركوبي آنها پرداخت. [33] از اين رو مي‌توان گفت: در واقعه كربلا نقش چنداني از اين گروه نمي‌توانيم سراغ بگيريم.شايد بتوان گفت: بيشترين سهم جمعيت كوفه از آن افراد بي‌اعتنا و ابن‌الوقت بود كه همتي جز پركردن شكم و پرداختن به شهواتشان نداشتند. اينها هنگامي كه پيروزي لشگر مسلم بن عقيل را نزديك ديدند، به او پيوستند، اما با ظهور آثار شكست، به سرعت صحنه را خالي كردند و فشار رواني فراواني به طرفداران واقعي نهضت وارد آوردند و سهم فراواني در شكست قطعي نهضت مسلم ايفا نمودند. سپس به دنبال وعده و وعيدهاي «ابن‌زياد» به سپاه كوفه پيوستند و به جنگ با امام حسين (عليه‌السلام) پرداختند و سرانجام او را به شهادت رسانيدند. در صورتي كه اگر نهضت مسلم به پيروزي مي‌رسيد، همين افراد اكثر طرفداران حكومت نوپاي مسلم را تشكيل مي‌دادند.و اينها همان افرادي بودند كه فرزدق در ملاقات با امام حسين (عليه‌السلام) آنها را چنين توصيف نموده بود:«قلب‌هاي آنان با تو است و شمشيرهايشان عليه تو كشيده شده است». [34] .

روانشناسي جامعه كوفه

اشاره

به طور كلي مي‌توان خصوصيات رواني جامعه كوفه را كه در شكست ظاهري نهضت امام حسين (عليه‌السلام) دخيل بود، چنين برشمرد:

نظام ناپذيري

هسته اوليه شهر كوفه را قبايل بدوي و صحرانشين تشكيل مي‌دادند كه بنا به علل مختلف در فتوحات اسلامي شركت جستند و سپس از صحرانشيني و كوچ روي به شهرنشيني روي كردند، اما با اين حال، خلق و خوي صحرانشيني خود را از دست ندادند.يكي از صفات صحرانشينان، آزادي بي حدوحصر در صحراها و بيابانها است. و لذا آنان از همان ابتدا به درگيري با اميران خود پرداختند، به گونه‌اي كه خليفه دوم را به ستوه آوردند تا جايي كه از دست آنان اين چنين شكوه مي‌كند:«واي نائب اعظم من ماة الف لايرضون عن امير و لا يرضي عنهم امير»؛ [35] چه مصيبتي بالاتر از اين كه با صدهزار جمعيت روبرو باشي كه نه آنها از اميران خود خشنودند و نه اميران آنها از آنان رضايت دارند.و لذا مي‌بينيم كه آنان در سير تاريخي كوفه چه با اميران و فرماندهان عادل همچون علي‌بن ابي‌طالب (عليه‌السلام) و عمار ياسر و چه با اميران ظالم مانند «زيادبن ابيه» ناسازگار بودند.آري! در طول تاريخ كوفه تا سال 61 هجري تنها با يك مورد روبرو مي‌شويم كه كوفيان بيشترين رضايت را از امير خود داشته‌اند و او همان سياس معروف عرب؛ يعني «مغيرة بن شعبه است! اين سياستمدار كهنه‌كار كه از سال 41 هجري تا سال مرگش؛ يعني سال 50 هجري از سوي معاويه عهده‌دار حكومت كوفه بود، سعي مي‌كرد طوري رفتار نمايد تا كمترين تعارض را با مردم و گروههاي مختلف داشته باشد و لذا وقتي به او مي‌گفتند: فلان شخص داراي عقيده شيعي يا خارجي است، جواب مي‌داد: خداوند چنين حكم كرده كه مردم مختلف باشند و خود بين بندگانش حكم خواهد نمود. [36] .و همين طرز سلوك بود كه عامه مردم را از او خشنود مي‌نمود، البته خوارج در زمان او از مشي وي پيروي كرده و با مستوردبن علقه بيعت كردند و دست‌به شورش زدند و مغيره اين شورش را سركوب نمود.«نعمان بن بشير» كه در سال‌59 هجري عهده‌دار حكومت كوفه شده بود، نيز مي‌توانست اميري مطلوب براي كوفيان باشد، كه ناگاه با مرگ معاويه، شرايط و دوافع و انگيزه‌هاي قوي‌تري براي كوفيان پيش آمد كه به دعوت از امام حسين (عليه‌السلام) انجاميد.شايد بتوان گفت: حضور فراوان صحابه و قراء يكي از عوامل تشديدكننده اين خلق و خوي بود، چرا كه آنان خود را مجتهدان و صاحبنظراني در مقابل حكومت‌به حساب مي‌آوردند و لذا تا آن هنگام كه مي‌توانستند و بر جان خود بيم نداشتند، در مقابل حكومت قد علم مي‌كردند كه نمونه بارز آن را در جنگ صفين مشاهده مي‌كنيم، به ويژه آن كه جمع كثيري از خوارج نهروان را «قراء» و حافظان قرآن تشكيل مي‌دادند. [37] .مي‌توان چنين گفت كه چنين جامعه‌اي امير عادل و آزادانديش را برنمي‌تابد، در اين جامعه از اين‌گونه اميران سوء استفاده مي‌شود و در مقابل آنها به معارضه برمي‌خيزند و از فرمانهاي آنان اطاعت نمي‌نمايند. نمونه همه اين نشانه‌ها را در رفتار كوفيان با حضرت علي (عليه‌السلام) مشاهده مي‌كنيم. امير مناسب اين جامعه اميري مانند «زياد بن ابيه» است كه با خشونت و ظلم آنان را وادار به اطاعت در برابر حكومت نمايد.برخلاف جامعه كوفه، جامعه شام را مردمي متمدن و غيرعرب تشكيل مي‌دادند كه قرنها به نظام‌پذيري عادت كرده بودند و از اين‌رو معاويه به راحتي توانست چنين جامعه‌اي را در اختيار بگيرد. [38] .

دنيا طلبي

گرچه بسياري از مسلمانان صدر اسلام با هدفي خالص و به جهت رضاي حق و پيشرفت اسلام در فتوحات اسلامي شركت جستند، اما كم نبودند افراد و قبايلي كه به قصد به دست آوردن غنايم جنگي در اين جنگها شركت مي‌جستند اينان پس از سكونت در كوفه حاضر به از دست دادن دنياي خود نبودند و به محض احساس خطري نسبت‌به دنياي خود عقب‌نشيني مي‌كردند و به عكس، هر گاه احساس حظي مي‌نمودند فورا در آن داخل مي‌شدند. شاهد صادق اين مطلب حضور كوفيان در دو جنگ جمل و صفين است. هنگامي كه در سال 36 هجري حضرت علي (عليه‌السلام) از مدينه به سمت عراق براي مقابله با شورشيان مستقر در بصره، رهسپار عراق شد، از كوفيان درخواست كمك نمود. كوفيان كه هنوز حكومت علي (عليه‌السلام) را نوپا مي‌ديدند و از سرنوشت جنگ به خصوص با توجه به كثرت سپاه بصره بيمناك بودند، كوشيدند از زير بار اين دعوت شانه خالي كنند و بالاخره پس از تبليغها و تشويقهاي فراوان تنها 12 هزار نفر يعني حدود 10 درصد جمعيت مقاتل كوفه در اين جنگ شركت جستند؛ [39] و پس از اتمام جنگ، يكي از اعتراضهاي نخبگان و خواص آنان، تقسيم نكردن غنايم از سوي حضرت علي (عليه‌السلام) بود. [40] .اما در جنگ صفين كه كوفيان حكومت علي (عليه‌السلام) را سامان يافته مي‌ديدند و اميد فراواني به پيروزي مي‌داشتند، رغبت بيشتري به شركت در جنگ نشان دادند، به طوري كه تعداد سپاهيان آن حضرت (عليه‌السلام) در اين جنگ را بين 65 تا 120 هزار نفر نگاشته‌اند [41] كه شمار افراد غيركوفي آن بسيار ناچيز بود.كثرت بيعت‌كنندگان با مسلم را نيز مي‌توان با همين اصل توجيه نمود، گرچه عده قليلي افراد مخلص نيز در ميان آنها بودند.مردم كوفه در آن هنگام از سويي به علت مرگ «معاويه» و جواني «يزيد» حكومت مركزي شام را دچار ضعف مي‌ديدند و از سوي ديگر فرماندار كوفه، «نعمان بن بشير» را قادر به مقابله با قيامي جدي نمي‌دانستند. از اين رو تجمع عده‌اي از شيعيان مخلص به رهبري «سليمان بن صرد خزاعي» و پيشنهاد دعوت از امام حسين (عليه‌السلام) و تشكيل حكومت در كوفه توسط آنان، به‌سرعت از سوي كوفيان مورد استقبال قرار گرفت زيرا احتمال پيروزي و تشكيل حكومت را قوي مي‌دانستند.حتي پس از ورود عبيدالله به كوفه، باز هم اميد پيروزي را از دست ندادند و از اين‌رو تعداد كثيري به همراه مسلم در محاصره قصر عبيدالله شركت جستند و هنگامي كه احساس خطر نمودند، به‌سرعت از نهضت كناره جستند و مسلم و هاني را به دست عبيدالله سپردند.اين احساس خطر هنگامي شدت گرفت كه شايعه حركت سپاه شام از سوي طرفداران عبيدالله در ميان مردم افكنده شد كه ترس از سپاه شام را نيز مي‌توان معلول دنياطلبي مردم كوفه به شمار آورد. [42] .از اينجاست كه به عمق كلام امام حسين (عليه‌السلام) هنگام نزول در كربلا پي مي‌بريم كه فرمود:«الناس عبيد الدنيا و الدين لعق علي السنتهم يحوطونه ما درت معايشهم، فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون»؛ [43] مردم بندگان دنيايند و دين مانند امري ليسيدني بر زبان آنها افتاده است؛ تا هنگامي به دنبال دين مي‌روند كه معيشت آنها برقرار باشد اما هنگامي كه در امتحان افتند، دينداران اندك خواهند بود.

تابع احساسات بودن

با مطالعه مقاطع مختلف حيات كوفه مي‌توانيم اين خصيصه را به خوبي در آن مشاهده نماييم. علت اصلي اين خصيصه را مي‌توان عدم رسوخ ايمان در قلبهاي آنان دانست و طبعا از افراد و قبايلي كه با ديدن شوكت اسلام به آن پيوستند و براي دنياي خود به جنگ رفتند، انتظاري جز اين نمي‌توان داشت.شايد معروف شدن كوفيان به غدر و فريبكاري و بي‌وفايي به گونه‌اي كه باعث به وجود آمدن مثلهايي چون: «اغدر من كوفي»؛ فريبكارتر از كوفي، يا «الكوفي لايوفي»؛ كوفي وفا ندارد، گرديده، نيز ناشي از همين خصيصه احساساتي بودن آنها باشد.مي‌توان گفت: يكي‌از موفق‌ترين كساني كه‌توانست از احساسات كوفيان به‌خوبي بهره‌برداري نمايد، جناب مختار بود كه البته كوفيان، باز همين كه احساس كردند ورق عليه او برگشته است او را تنها گذاشتند تا به دست مصعب بن زبير كشته شود. [44] .

خصوصيات ديگر

بعضي از نويسندگان معاصر خصوصيات زير را براي جامعه كوفه برشمرده‌اند:1 - تناقض در رفتار 2 - فريبكاري 3 - تمرد بر واليان 4 - روحيه فرار در هنگام رويارويي با مشكلات 5 - اخلاق بد 6 - طمع 7 - تحت تاثير تبليغات قرار گرفتن. [45] .به نظر مي‌رسد، خصوصياتي كه ما برشمرديم به طور ريشه‌اي مي‌تواند همه اين خصوصيات هفتگانه را توجيه كند.

علل نامه نگاري و دعوت كوفيان از امام حسين‌

نامه‌نگاري و دعوت كوفيان از امام حسين (عليه‌السلام) اولين بار در سال 49 يا سال 50 هجري، يعني پس از وفات امام حسن (عليه‌السلام) و به وسيله «جعدة بن هبيرة بن ابي‌وهب» آغاز شد [46] كه پس از جواب امام حسين (عليه‌السلام) مبني بر احترام گذاشتن آن حضرت (عليه‌السلام) به عهدنامه‌اي كه با معاويه امضا شده است، متوقف ماند.پس از مرگ معاويه در سال 60 هجري و استنكاف آن حضرت (عليه‌السلام) از بيعت‌با يزيد و حركت از مدينه به مكه، اين نامه‌نگاري دوباره شروع شد و سپس شدت گرفت؛ به گونه‌اي كه تعداد نامه‌هاي رسيده به آن حضرت را تا 600 نامه در روز و تعداد كل نامه‌ها را 12 هزار نوشته‌اند [47] كه البته شايد تعبير 12 هزار نامه‌نگار درست‌تر به نظر رسد، زيرا در يك نامه ممكن بود اسامي بسياري مندرج گردد، و امام حسين (عليه‌السلام) همه يا بعضي از اين نامه‌ها را در خورجيني قرار داده بود و در سفر به سمت كوفه آنها را همراه مي‌برد. [48] .به طور كلي مي‌توان علل زير را براي اين نامه‌نگاري‌ها ذكر نمود:1 - گروهي از نامه‌نگاران مانند سليمان بن صرد خزاعي، رفاعة بن شداد بجلي، مسيب بن نجبه و... از شيعيان خاص حضرت علي (عليه‌السلام) بوده و حكومت عدل علي (عليه‌السلام) را درك كرده و طي بيست‌سال تسلط بني‌اميه از ظلم و جور آنها به ستوه آمده بودند و دنبال كوچكترين فرصت‌براي برپايي قيام عليه بني‌اميه بودند و شخصيت امام حسين (عليه‌السلام) و استنكاف آن حضرت (عليه‌السلام) از بيعت‌با يزيد بهترين فرصت‌براي آنها بود.2 - كوفه در زمان حكومت‌حضرت علي (عليه‌السلام) مهمترين شهر مملكت اسلامي به‌شمار مي‌رفت، زيرا پايتخت رسمي مملكت‌بود. در اين زمان عمده رقيب اين شهر، شام بود كه معاويه در آن حكم مي‌راند اما از آنجا كه حكومت او غير رسمي بود، كوفه در اين رقابت طرف پيروز بود. بديهي است كه پايتختي اين شهر، علاوه بر اهميت سياسي فوايد اجتماعي و اقتصادي نيز براي اهالي آن در برداشت. اما پس از تسلط معاويه بر مقدرات مملكت اسلامي و به سبب خشم و نفرت او از كوفه، اين شهر به شهري عادي تنزل پيدا كرد.از اين‌رو با مرگ معاويه، مردم به ياد دوران خوش پايتختي اين شهر كه در آن زمان قدر آن را ندانسته بودند افتاده و به تلاش براي بازگرداندن عظمت از دست رفته پرداختند.اين توجيه را مي‌توانيم براي بسياري از نامه‌ها، نه همه آنها، بياوريم.3 - با شروع نامه‌نگاري، شور و هيجان زايدالوصفي در كوفه ايجاد شد و عده زيادي تحت تاثير همين حالت اقدام به نامه‌نگاري نمودند.4 - عده‌اي از سران و متنفذان قبايل مانند «شبث‌بن ربعي»، «حجاربن ابجر»، «يزيدبن حارث»، و «قرة‌بن قيس»، «عمرو بن حجاج زبيدي»، «محمدبن عمير بن عطارد» [49] كه چندان دل‌خوشي از خاندان اهل بيت عصمت نداشتند براي آن كه از قافله عقب نمانند و در حكومتي كه به وسيله امام حسين (عليه‌السلام) تشكيل مي‌شود، نفوذ و رياست‌خود را حفظ كنند، عاطفي‌ترين نامه‌ها را به امام حسين (عليه‌السلام) نوشتند و آن حضرت (عليه‌السلام) را دعوت به كوفه نمودند، اما همين كه ورق برگشت، آنها در موقعيتهاي حساس سپاه عمربن سعد قرار گرفتند، به گونه‌اي كه امام حسين (عليه‌السلام) در روز عاشورا در مقابل لشگر كوفه قرار گرفت و فرمود:«يا شبث بن ربعي و يا حجاربن ابجر و يا قيس بن الاشعث و يا يزيد بن الحارث الم تكتبوا الي ان قد اينعت الثمار و اخضر الجناب و طمت الجمام و انما تقدم علي جند لك مجند فاقبل». [50] .اي شبث‌بن ربعي، و اي حجار بن ابجر، و اي قيس بن اشعث، و اي يزيد بن حارث!! آيا شماها نبوديد كه به من نوشتيد: ميوه‌ها رسيده و هنگام چيدن آنها شده و خرماها سبز گرديده و زمين پر از گياه شده است و سپاهي آماده در انتظار توست! پس بشتاب؟!»

نظام اداري جامعه كوفه

اشاره

مي‌توان مهمترين عناصر دخيل در اداره جامعه كوفه آن روز را چنين برشمرد:1 - والي، 2 - رؤساي ارباع،3 - عرفاء، 4 - مناكب.در اين گفتار به بررسي اجمالي هر يك از اين عناصر مي‌پردازيم:

والي

والي مهمترين مقام اجرايي كوفه بود كه به دست رئيس حكومت مركزي منصوب مي‌شد و اداره حكومت كوفه و توابع آن را در دست مي‌گرفت.منظور از توابع كوفه، شهرهاي بزرگ ايران بود كه به وسيله لشگر كوفه فتح شده و اداره آن در اختيار امير كوفه قرار داشت و عمده خراج آن شهرها نيز در كوفه مصرف مي‌گرديد.بعضي از اين شهرها عبارت بودند از:قزوين، زنجان، طبرستان، آذربايجان، ري، كابل، سيستان و انبار. [51] واليان اين شهرها معمولا از سوي امير كوفه تعيين مي‌شدند چنان كه مي‌بينيم «عبيدالله بن زياد»، «عمر بن سعد» را به عنوان والي «ري» انتخاب نموده و بهاي آن را شركت در جنگ با امام حسين (عليه‌السلام) قرار داد.به طور كلي وظايف و محدوده اختيارات ولات كوفه در داخل آن شهر از قرار زير است:1) عهده‌داري فرماندهي كل قوا و تنظيم سپاهيان در داخل و خارج شهر براي پيگيري فتوحات.2) جمع‌آوري خراج و زكات.3) عهده‌داري امر قضا يا تعيين قاضي؛ البته در زمان عمر، خليفه، خود قاضي را انتخاب مي‌نمود.4) مهيا نمودن امر حج. [52] .والياني كه طي بيست‌سال؛ يعني از سال 41 تا سال 61 هجري عهده‌دار حكومت كوفه از سوي بني‌اميه بودند عبارتند از:1) مغيرة‌بن شعبه از سال 41 تا سال 50 هجري كه از دنيا رفت.2) زيادبن ابيه از سال 50 تا سال‌53 هجري كه از دنيا رفت.3) عبدالله بن خالد بن اسيد از سال‌53 تا سال‌56 هجري.4) ضحاك بن قيس فهري از سال‌56 تا سال 58 هجري.5 - عبدالرحمن بن ام‌حكم؛ پسر خواهر معاويه، در سال 58 از سوي معاويه به حكومت كوفه منصوب شد كه پس از مدت كوتاهي به علت‌بدرفتاري، مردم كوفه او را اخراج نمودند.6) نعمان بن بشير انصاري، در سال‌59 هجري.7) عبيدالله بن زياد، از سال 60 هجري كه تا بعد از مرگ يزيد در سال 64 هجري عهده‌دار حكومت كوفه بود. [53] .در ميان اين فرمانداران، آنها كه مناسب بحث ما مي‌باشند عبارتند از: مغيرة بن شعبه، نعمان‌بن بشير، زيادبن ابيه و پسرش عبيدالله.مغيرة‌بن شعبه و نعمان بن بشير هر دو از اصحاب پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) به شمار مي‌رفتند و در ميان مسلمانان شخصيتي شناخته شده داشتند و در حقيقت اين معاويه بود كه از وجهه آنان براي اداره كوفه استفاده مي‌كرد. از اين‌رو اين دو نفر تا حدود زيادي مستقل عمل مي‌كردند و لااقل در مقابل شيعيان دست‌به كشتار نمي‌زدند و به عبارت بهتر حاضر نبودند براي دنياي معاويه آخرت خود را از آنچه بود خرابتر كنند. علاوه بر اين كه هر دو كهنسال بودند و در سنين پيري بيش از هر چيز، آرامش و آسايش طلب مي‌كردند.بر خلاف اين دو، زياد و پسرش هر دو افرادي جنگ طلب، ماجراجو و جاه‌طلب بودند و از آنجا كه فاقد نسب و خصيت‌بودند، از عقده حقارت رنج مي‌برده و سعي در جبران آن مي‌كردند:در حكومت علي (عليه‌السلام)، «زياد» ابتداء كاتب و منشي «ابن عباس» فرماندار بصره بود و سپس از سوي او به ولايت فارس منصوب شد. پس از صلح امام حسن (عليه‌السلام)، كه بسياري از ياران او، به طرف معاويه رفتند، «زياد» باز در مقابل معاويه مقاومت كرد و معاويه كه روان‌شناسي ورزيده بود، توانست‌با مكر و فريب او را هم به سوي خود جذب نمايد.مهمترين خدمت معاويه به «زياد» اين بود كه او را از بي نسبي درآورد و او را «زياد بن ابوسفيان» معرفي كرد - زيرا زياد زاده سميه و معاويه در زمان جاهليت‌بود - و سپس فرمانداري بصره را به او داد و پس از مرگ مغيره، فرمانداري كوفه را نيز بر قلمرو وي ضميمه كرد. [54] .والي مهمترين مقام اجرايي كوفه بود كه به دست رئيس حكومت مركزي منصوب مي‌شد و اداره حكومت كوفه و توابع آن را در دست مي‌گرفت.زياد در مقابل، به خوش‌خدمتي و به سركوبي و قلع و قمع شيعيان كوفه پرداخت‌به گونه‌اي كه شيعيان جرات اظهار تشيع نداشتند.فرمانداري كوفه و بصره در آن زمان، در حقيقت‌به معناي تسلط بر كل ايران، بحرين، عمان و بخشي از افغانستان بود [55] زيرا همه اين كشورها به دست اهالي دو شهر بصره و كوفه فتح شده بود.زياد در خوش‌خدمتي تا آن جا پيش رفت كه به معاويه نامه نوشت و در آن عنوان كرد كه «من عراق (بصره و كوفه) را با دست چپم براي تو ضبط كردم و دست راستم بي‌كار است پس آن را با اداره حجاز (مكه و مدينه و...) مشغول گردان». [56] .اما عبيدالله‌بن زياد: يزيد، پس از به دست گرفتن زمام حكومت، از آنجا كه با عبيدالله ميانه خوبي نداشت قصد كرد تا او را از حكومت‌بصره عزل نمايد، [57] اما پس از شروع نهضت مسلم در كوفه و مشاهده ناتواني نعمان بن بشير، به پيشنهاد مشاورش «سي‌جون مسيحي» علاوه بر حفظ حكومت بصره، اداره حكومت كوفه را نيز به او واگذار كرد. عبيدالله در مقابل اين بخشش غير قابل تصور خوش‌خدمتي آغاز كرد و به قلع و قمع شيعيان كوفه پرداخت‌به طوري كه نوشته‌اند: او حدود دوازده هزار نفر شيعه را در كوفه زنداني كرد [58] و بالاخره موفق به سركوب قيام كوفه و بلكه گسيل لشگر كوفه براي جنگ با امام حسين (عليه‌السلام) گرديد و آن جنايات را نسبت‌به خاندان عصمت (عليهم‌السلام) مرتكب شد.

رؤساي ارباع

قبل از بنيان نهادن شهر كوفه، قبايل مختلفي كه در فتوحات شركت داشتند، در جنگ تحت نظام «اعشار» اداره مي‌شدند؛ بدين معني كه «سعدبن ابي وقاص» لشگر خود را به ده قسمت تقسيم نموده و براي هر قسمت فرماندهي انتخاب كرده بود. در هر قسمت كه به نام «عشر» (يك دهم) خوانده مي‌شد، دو يا چند قبيله يا تيره‌هايي از قبايل مختلف، فعاليت مي‌كردند.پس از شهرنشين شدن لشگريان، «سعد» به دستور عمربن خطاب، نظام اسباع را به جاي نظام اعشار در كوفه تاسيس نمود، بدين‌ترتيب كه از نسب‌شناسان عرب دعوت كرد تا قبايل و تيره‌هايي را كه به هم نزديك بودند، در يك گروه قرار دهند، و كل جمعيت عرب كوفه را به هفت قسمت تقسيم كرد. هر قسمت‌به نام «سبع» خوانده مي‌شد و براي هر «سبع» فرماندهي تعيين شد.رؤساي اسباع در هنگام صلح به اداره قبايل يا تيره‌هاي تحت مسؤوليت‌خويش مي‌پرداختند؛ بدين‌ترتيب كه «عطاء» و حقوق مالي قبايل را از «والي» مي‌گرفتند و بين آنها تقسيم مي‌كردند و در هنگام بروز اختلاف بين افراد به حل آن اقدام مي‌نمودند و مسؤوليت كليه فعاليتهاي سياسي افراد را در مقابل حكومت‌بر عهده داشتند و از اين‌رو سعي مي‌كردند حتي‌الامكان در محدوده مسؤوليت‌خود آرامش برقرار نمايند تا حكومت را از خود ناراضي نسازند و موجبات عزل خود را فراهم نياورند.در هنگام جنگ نيز، فرماندهي اين قبايل و تيره‌ها به عهده رؤساي اسباع بود چنان كه مورخان از آنها در جنگ صفين ياد نموده‌اند.حضرت علي (عليه‌السلام) در دوران حكومت‌خود، نظام اسباع را تاييد نمود و با همين نظام به اداره كوفه پرداخت و فقط به عزل بعضي از رؤساي پيشين و نصب رؤساي جديد اقدام نمود.اما «زياد» پس از رسيدن به فرمانداري كوفه در سال 50 هجري، به جهت تسلط بيشتر بر كوفه، نظام اسباع را منحل كرد و نظام ارباع را جايگزين آن نمود كه اين نظام در تمام دوران حكومت‌بني‌اميه ادامه داشت. [59] همچنان كه نظام اخماس را در بصره جايگزين نظام اسباع نموده بود. [60] .در نظام ارباع، كل قبايل كوفه به چهار قسمت ربع اهل مدينه، ربع تميم و همدان، ربع ربيعه و كنده، ربع مذحج و اسد تقسيم مي‌شدند و فرماندهاني كه زياد براي ارباع انتخاب كرده بود به ترتيب عبارت بودند از: عمروبن حريث، خالدبن عرفطه، قيس بن وليد و ابوبردة بن ابوموسي اشعري. [61] .مسلم بن عقيل نيز هنگام برپايي نهضت و قيام خود، از اين نظام استفاده نمود و افراد هر ربع را در همان ربع، منظم نموده و خود رئيسي غير از رئيس منصوب از سوي حكومت براي هر ربع انتخاب كرد.در جريان شورش مسلم در كوفه پس از دستگيري هاني و محاصره قصر به نامهاي رؤساي ارباع منصوب از طرف او، از قرار زير برمي‌خوريم:مسلم بن عوسجه اسدي رئيس ربع مذحج و اسد، عبيدالله بن عمر بن عزيز كندي رئيس ربع كنده و ربيعه، عباس بن جعده جدلي رئيس ربع اهل مدينه و ابوثمامه صائدي، رئيس ربع تميم و همدان. [62] .هاني بن عروه رياست ربع كنده و ربيعه را از سوي حكومت‌برعهده نداشت، اما به قدري در ميان اين ربع كه پرجمعيت‌ترين ربع كوفه بود، احترام داشت كه گفته شده است در هنگام كمك خواستن، سي هزار شمشير آماده به فريادرسي او مي‌پرداختند [63] كه البته «ابن زياد» توانست‌با سياستهاي خود و استفاده از عمرو بن حجاج زبيدي، رقيب «هاني»، اين نفوذ را به حداقل برساند و بالاخره او را شهيد كند بدون آن كه هيچ تحركي در ربع، پديد آيد.لشگر عمر بن سعد در كربلا نيز از نظام ارباع پيروي مي‌كرد. در آن هنگام، رئيس ربع اهل مدينه عبدالله بن زهير بن سليم ازدي، رئيس ربع مذحج و اسد عبدالرحمن بن ابي سبرة حنفي، رئيس ربع ربيعه و كنده قيس بن اشعث بن قيس، و رياست ربع تميم و همدان حر بن يزيد رياحي بودند كه همگي به جز حر، عليه امام حسين (عليه‌السلام) وارد كارزار شدند. [64] .

عرفاء

اشاره

عرفاء جمع عريف، و عريف منصبي بوده است در قبيله كه صاحب آن رياست عده‌اي از افراد قبيله و سرپرستي امور آنان را برعهده داشته و نسبت به اعمال آن افراد در مقابل حكومت پاسخگو بوده است. وظيفه‌اي كه عريف انجام مي‌داد و نيز تعداد افراد تحت نظر او «عرافة» ناميده مي‌شد. [65] .اين منصب در قبايل عرب در زمان جاهليت وجود داشت و از نظر اداري يك يا دو درجه پايين‌تر از رياست قبيله بود. [66] .اما پس از پايه‌ريزي نظام اسباع در سال‌17 هجري، نظام عرفاء به گونه‌اي ديگر پي‌ريزي شد؛ بدين‌ترتيب كه ملاك تعداد افراد تحت سرپرستي هر عريف را تعدادي از افراد قرار دادند كه عطاء و حقوق آنها و زن و فرزندانشان صدهزار درهم باشد [67] و از اين جاست كه تعداد افراد «عرافت»هاي مختلف متفاوت بود، زيرا نظامي كه عمر بن خطاب براي پرداخت عطاء به مقاتلين در نظر گرفته بود بر پايه مساوات قرار نداشت، بلكه براساس فضايل و ويژگيهاي افراد؛ مانند صحابي بودن، شركت در جنگهاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله)، شركت در فتوحات و... متغير بود [68] و بدين‌ترتيب «عرافت»هاي مختلف از بيست تا شصت مقاتل را در برمي‌گرفت كه زن و فرزندان آنها نيز به اين رقم اضافه مي‌شدند.وظيفه اوليه عرفاء در آن زمان اين بود كه عطاء و حقوق افراد تحت مسؤوليت خود را از امراي اسباع تحويل مي‌گرفتند و به آنان مي‌رساندند و در هنگام جنگ، افراد خود را آماده مي‌كردند و احيانا اسامي افراد متخلف از جنگ را به اطلاع والي يا امراي اسباع مي‌رساندند.اما در هنگامي كه لشگريان عرب شهرنشين شده، و در كوفه مستقر گرديدند، عرفاء اهميت بيشتري يافتند، زيرا علاوه بر مسؤوليتهاي سابق، مسؤوليت كامل برقراري امنيت در محدوده زير نظارتشان، به آنها واگذار گرديد.در اين هنگام آنها، دفترهايي تهيه كرده بودند كه در آن اسامي مقاتلين، زن و فرزندانشان و نيز موالي آنها ضبط شده بود و اسامي تازه متولدين و سال تولد نيز ثبت مي‌شد چنان كه اسامي افرادي كه از دنيا مي‌رفتند محو مي‌گرديد و بدين ترتيب شناخت كاملي از افراد خود داشتند.چنين به نظر مي‌رسد كه همچنان كه عرفاء در اين زمان در مقابل والي مسؤول بودند [69] نصب و عزل آنها نيز توسط والي صورت مي‌گرفت؛ نه امراي اسباع يا ارباع.در هنگام بروز تشنج و اضطراب در شهر، نقش و اهميت عرفاء دو چندان مي‌شد، زيرا آنها مسؤول برقراري نظم در رافت خود بودند و طبعا اگر حكومت مركزي شهر قوي بود، از آنان مي‌خواست كه افراد قيام‌كننده را معرفي نمايند. [70] .در ميان واليان كوفه، زياد و پسرش، عبيدالله، بيشترين استفاده را از اين نظام در سركوب قيام شيعيان و خوارج و ساير مخالفان و به اصطلاح برقراري نظم نمودند مثلا تاريخ‌نويسان پيرامون اولين اقدام عبيدالله‌بن زياد پس از ورود به كوفه چنين نوشته‌اند:«عبيدالله مردم و عرفاء كوفه را به نزد خود فراخواند و خطاب به آنان با شدت چنين گفت: شما بايد اسامي غريب‌ها و موافقين و مخالفين اميرالمؤمنين يزيد! را براي من بنويسيد. هر كس چنين كرد با او كاري ندارم، اما هر كس از عرفاء كه چنين اقدامي ننمايد بايد مسؤوليت عرافت خود را به عهده بگيرد؛ بدين‌ترتيب كه هيچ مخالفت و شورشي عليه ما در عرافت او نباشد. و اگر چنين نكرد خون و مال او بر ما حلال است و اگر در ميان عرافتي شخصي از مخالفين اميرالمؤمنين (يزيد)! يافت شود كه عريف او نامش را براي ما ننوشته باشد، آن عريف را درب خانه‌اش بر دار مي‌آويزيم و آن عرافت را از عطاء و حقوق محروم مي‌نماييم». [71] .اين اقدام عبيدالله در استفاده از عرفاء بسيار مؤثر افتاد و يكي از مهمترين موجبات شكست نهضت مسلم را فراهم آورد.

مناكب

مناكب جمع منكب و يكي از مناصب موجود در ميان قبايل بوده است. از بعضي نوشته‌ها چنين برمي‌آيد كه اين منصب بالاتر از عريف بوده و نظارت بر پنج عريف بر عهده صاحب اين منصب بوده است. [72] و منصبي بوده كه در قبايل جاهليت نيز وجود داشته است.اما بعضي ديگر از نوشته‌ها احداث اين منصب را به«زيادبن ابيه» براي تسلط و نظارت بيشتر بر كارهاي عرفاء نسبت داده‌اند [73] و بعضي را نيز نظر بر اين است كه گرچه اين منصب در زمان زياد احداث شده است اما سمتي پايين‌تر از عريف بوده و به عنوان معاون آن به حساب مي‌آمده است. [74] .به هر حال هر كدام از نظرهاي فوق را بپذيريم، آنچه مسلم است اين است كه اين منصب در سال 60 هجري و هنگام نهضت مسلم بن عقيل وجود داشته است اما در ميان نصوص تاريخي به عبارتي كه از آن در اين سال ياد كرده و نقش آن را بيان نموده باشد، برخورد ننموديم.

نظام اقتصادي حاكم بر كوفه

اشاره

اين گفتار را طي دو بخش: منابع مالي حكومت كوفه و منابع مالي مردم به بررسي مي‌گذاريم:

منابع مالي حكومت كوفه

اشاره

منابع مالي حكومت كوفه در زمان مورد بحث از قرار زير بود:

خراج

حكم اوليه سرزمينهايي كه به وسيله جنگ گشوده مي‌شد آن بود كه ميان مقاتلين و جنگجويان سپاه اسلام تقسيم گردد، اما عمر به جهت‌حفظ اين سرمايه براي آيندگان و نيز حفظ روحيه جنگ در ميان مقاتلين با مشورت با صحابه و از جمله حضرت علي (عليه‌السلام) دست‌به تقسيم اين سرزمينها نزد بلكه تصميم گرفت كه آنها در دست اهالي باقي بماند و در عوض هر سال مقداري به عنوان خراج پرداخت نمايند و خراج هر شهر مفتوح به سوي شهر فاتح حمل گردد [75] و بدين ترتيب هر ساله خراج شهرهايي مانند آذربايجان، گرگان، كابل، سيستان، انبار و... كه به دست كوفيان فتح شده بود به سوي كوفه حمل مي‌شد و به محل مخصوص كه نام بيت‌المال كوفه را به خود گرفته بود، منتقل مي‌گرديد و حاكم كوفه پس از تامين مايحتاج شهر و مردم و پرداخت عطاء، مازاد آن را به سوي حكومت مركزي مي‌فرستاد. [76] .حضرت علي (عليه‌السلام) پس از رسيدن به حكومت، تصميم عمر را تاييد نمود و نظام خراج و عدم تقسيم سرزمينهاي فتح شده را تثبيت كرد.اين نكته قابل تذكر است كه عمده درآمد حكومت از اين منبع مالي بود.

جزيه

جزيه مالي بود كه افراد غيرمسلمان شهرهاي اسلامي شامل مجوسيان، يهوديان و مسيحيان، سالانه و به صورت سرانه به حكومت پرداخت مي‌كردند كه در آن زمان معمولا ثروتمندان 48 درهم، متوسطين 24 درهم و طبقه پايين‌تر 12 درهم در سال ملزم به پرداخت‌بودند. [77] .با مسلمان شدن بسياري از اهل ذمه، درآمد حكومت از اين منبع رو به كاهش نهاد اما معاويه براي جبران اين نقيصه، در دوران حكومت‌خود دستور داد تا ايرانيان مقيم عراق، طبق رسوم پيش از اسلام، هر سال در اول بهار و اول پاييز كه به برگزاري مراسم دو عيد نوروز و مهرگان مي‌پردازند، هدايايي به حكومت تحويل نمايند. و از اين راه هر سال 10 ميليون درهم به بيت‌المال عراق سرازير مي‌شد. [78] .

غنايم

فتوحات در داخل ايران و كشورهاي همجوار در دوران مورد بحث، هنوز ادامه داشت و بدين‌ترتيب خمس غنايم هم به بيت‌المال منتقل مي‌شد، علاوه بر اين كه اموال مخصوص پادشاهان و امراي دشمن كه به «صوافي» مشهور بود، همگي، به خزينه حكومت واريز مي‌شد كه درآمد دولت از صوافي عراق در دوران معاويه در سال تا 50 ميليون درهم رسيده است. [79] .

گمركات

گرفتن گمرك و عوارض از تجاري كه جنس به داخل كوفه مي‌آوردند از زمان حكومت عمر شروع شد؛ بدين‌ترتيب كه از كفار غيرذمي يك‌دهم و از كفار ذمي يك دهم و از مسلمانان يك‌دهم مال‌التجاره را به عنوان ماليات و گمرك مي‌گرفتند كه به اين ماليات اصطلاحا «مكوس» گفته مي‌شد. [80] .تا اينجا چنين به دست مي‌آيد كه حكومت كوفه از نظر مالي بسيار قوي بود، بخصوص هنگامي كه فرمانداري كوفه و بصره هر دو به وسيله يك فرد اداره مي‌شد، اين قوت دو چندان مي‌گرديد، زيرا والي در اين هنگام با در اختيار گرفتن بيت‌المال، قدرت اجراي هرگونه شيوه‌اي را داشت؛ چنان كه در زمان زياد و پسرش عبيدالله چنين اتفاقي افتاد به گونه‌اي كه درآمد عراق از خراج در زمان عبيدالله را رقمي حدود 135 ميليون درهم نوشته‌اند [81] و عبيدالله توانست‌با زياد كردن عطاء و دادن رشوه به رؤسا و بزرگان كوفه آنها را به جنگ با امام حسين (عليه‌السلام) ترغيب و تشويق نمايد. چنان كه يكي از اهل كوفه به نام «مجمع بن عبدالله عائدي» هنگامي كه در كربلا به امام حسين پيوست چنين جواب داد:«اما اشراف الناس فقد عظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم يستمال و دهم و يستخلص به نصيحتهم فهم الب واحد عليك»؛ [82] اما اشراف و بزرگان كوفه، رشوه‌هاي كلاني به آنها پرداخت شده است و حكومت جوالهاي آنان را پر نموده تا محبت آنان را به خود جلب نمايد، پس آنها يكپارچه عليه تو جنگ مي‌نمايند.

منابع مالي مردم

اشاره

به طور كلي طرق درآمد مردم را مي‌توان به دو بخش كسب و كار، دريافت عطاء و رزق از حكومت كوفه تقسيم نمود:

كسب و كار

كسب و كار مردم در آن زمان معمولا زراعت، صناعت، تجارت و يا كارهاي دولتي و حكومتي مانند خدمت در شرطه بود.به نظر مي‌رسد با توجه به وابستگي شديد مردم به عطاء و حقوق حكومتي، مردم عرب كوفه كمتر به كسب و كار مي‌پرداختند، به طوري كه گفته شده است: اكثر حرفه‌هاي كوفه را موالي بر عهده داشتند و اصولا عربها اشتغال به حرفه و صنعت را لايق شان خود نمي‌دانستند. [83] .

عطاء و رزق

عطاء مقدار پرداخت نقدي بود كه از سوي حكومت كوفه، يكجا يا طي چند مرتبه، سالانه به مردم مقاتل اين شهر پرداخت مي‌شد، چنان كه «رزق» كمكهاي جنسي مانند خرما، گندم، جو، روغن و... بود كه هر ماه به صورت بلاعوض به آنان تحويل مي‌شد.نظام عطاء و رزق به وسيله عمربن خطاب بنيانگذاري شد؛ بدين‌ترتيب كه عمر براي برپا داشتن يك لشگر هميشه آماده و به منظور جلوگيري از اشتغال سربازان به كار ديگر، براي آنان حقوقي ساليانه تعيين نمود كه ملاكهاي خاصي مانند صحابي بودن، دفعات شركت در جنگها و... را در آن مد نظر داشت. اين حقوق ساليانه كه عمدتا از فتوحات و خراج سرزمينهاي تازه گشوده شده تامين مي‌گشت، به تناسب افراد، مبلغي بين 300 تا 2000 درهم در سال را شامل مي‌گشت [84] كه مقدار حداكثر آن به نام «شرف العطاء» ناميده مي‌شد و به افراد داراي ويژگيهاي برجسته مانند شجاعت و رشادت فراوان، پرداخت مي‌گرديد. [85] .حضرت علي (عليه‌السلام) پس از رسيدن به حكومت، اصل نظام عطاء را تصويب كرد اما ويژگيها و ملاكهاي عمر در پرداختهاي متفاوت را الغا كرد و مساوات كامل در عطاء را برقرار نمود كه اين امر نارضايتي‌هاي فراوان را سبب شد. [86] .يكي ديگر از ويژگيهاي پرداخت عطاء، در زمان حضرت علي (عليه‌السلام) آن بود كه به محض وصول مال به بيت‌المال حضرت (عليه‌السلام) به تقسيم آن اقدام مي‌نمود و نمي‌گذاشت اموال در بيت‌المال انباشته گردد؛ چنان كه نقل شده است پس از تقسيم سه نوبت عطاء، مال فراواني از اصفهان رسيد و حضرت (عليه‌السلام) از مردم و رؤساي اسباع خواست تا چهارمين عطاء خود را تحويل بگيرند. [87] .سومين ويژگي اين عطاء، در زمان آن حضرت (عليه‌السلام) آن بودكه حضرت (عليه‌السلام) حتي به مخالفان خود مانند خوارج مادامي كه اقدام عملي عليه حكومت اسلامي ننموده بودند اين حقوق را پرداخت مي‌كرد. [88] .اما در زمان حكومت معاويه، اين نظام پرداخت‌به‌كلي از ميان برداشته شد و دوباره نظام طبقاتي عطاء برقرار گرديد ولي اين بار ملاكهاي فضيلت و سابقه در اسلام و شركت در جنگها لحاظ نگرديد؛ بلكه ميزان تقرب به دستگاه اموي و مقدار سرسپردگي به حكومت ملاك قرار گرفت. [89] عطاء موالي حذف شد و تنها معاويه در برهه‌اي از زمان دستور پرداخت 15 درهم در سال به آنان را صادر نمود كه آن هم پرداخت نگرديد [90] و لذا موالي ناچار به ارتزاق از كار و تلاش خود شدند.در اين زمان مردم وابستگي شديدي به عطاء و رزق داشتند و حكومت نيز از اين نقطه ضعف به خوبي آگاه بود و به عنوان دستاويزي مهم از آن استفاده مي‌كرد.مخالفان حكومت كه عمدتا شيعيان بودند تهديد به قطع عطاء مي‌گرديدند؛ چنان كه ديديم عبيدالله عرافت‌هايي را كه در آنها شخص مخالفي وجود داشت، تهديد به قطع عطاء نمود.هنگامي كه مسلم بن عقيل‌عليه‌السلام به همراه سپاه خود قصر عبيدالله بن زياد را محاصره نمود و او را در فشار قرار داد يكي از شگردهاي موفق عبيدالله تشويق مردم و اطرافيان مسلم به ازدياد عطاء در صورت پراكنده شدن و نيز تهديد به قطع عطاء در صورت ادامه شورش بود كه اين شگرد باعث پراكنده شدن سريع اطرافيان مسلم گرديد؛ [91] چنان كه با همين شيوه؛ يعني ازدياد عطاء، توانست لشگر عظيمي از مردم كوفه را كه دلهايشان با امام حسين (عليه‌السلام) بود، عليه آن حضرت وارد جنگ نمايد. [92] .در روز عاشورا، هنگامي كه امام حسين (عليه‌السلام) قصد اتمام حجت نسبت‌به كوفيان را داشت آنها با به راه انداختن سروصدا، سعي در ممانعت از سخنراني آن حضرت (عليه‌السلام) مي‌كردند، بالاخره امام‌عليه‌السلام رشته كلام را در دست گرفت و با اشاره به مساله عطاء، آن را به عنوان يكي از علل عصيان كوفيان نسبت‌به خود برشمرد؛ سخنان آن حضرت (عليه‌السلام) چنين است:«و كلكم عاص لامري غير مستمع لقولي، قد انخزلت عطياتكم من الحرام و ملئت‌بطونكم من الحرام فطبع علي قلوبكم»؛ [93] همه شما عصيان مرا ورزيديد و به سخنان من گوش فرا نمي‌دهيد (بايد چنين باشد چرا كه) عطاهاي شما از مال حرام فراهم آمده و شكمهايتان از حرام انباشته گرديده، پس باعث مهر خوردن قلبهايتان شده است.شايد بتوان گفت اگر جناب مسلم طي حدود سه ماه اقامت در كوفه (از 15 رمضان تا 8 ذي‌حجه سال 60 هجري) مي‌توانست‌بيت‌المال كوفه را در اختيار گيرد و از آن به نفع خود استفاده نمايد، پيروزي او تضمين مي‌شد؛ چنان كه در سال 66 هجري، مختار با تصرف بيت‌المال و تقسيم كردن 9 ميليون درهم موجود در آن بين يارانش، توانست بر كوفه مسلط شود. [94] .اما نهضت امام حسين (عليه‌السلام) نهضتي نبود كه بخواهد با زور و پول به پيروزي برسد، چرا كه مردمي كه با درهم گرد هم آيند، در هنگام به خطر افتادن منافعشان صحنه را ترك خواهند كرد همچنان كه در مورد مختار چنين شد و او را در مقابله با دشمنش، مصعب تنها گذاشتند.

پاورقي

[1] طبري، محمدبن جرير، تاريخ طبري، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات،3/145.
[2] حموي، ياقوت، معجم البلدان، بيروت، دار احياء التراث العربي،1399 ق، 4/491.
[3] تاريخ طبري،3/243.
[4] همان، 4/49.
[5] مسعودي، علي‌بن حسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق محمد محي‌الدين عبدالحميد، بيروت، دارالمعرفة، 2/385.
[6] دينوري، عبدالله‌بن مسلم بن قتيبه، الامامة و السياسة، تحقيق علي شيري، چاپ اول، قم، منشورات شريف رضي، 1371، 1/185.
[7] شريف القرشي، باقر، حياة الامام الحسين بن علي (عليه‌السلام)، چاپ دوم: قم، دارالكتب العلمية،1397 ق، 2/178 به نقل از تاريخ الشعوب الاسلامية، 1/147.
[8] بلاذري، ابوالحسن، فتوح البلدان، تعليق رضوان محمد رضوان، بيروت، دارالكتب العلمية، 1398 ق، /345.
[9] معجم البلدان، 4/491. [
[10] تاريخ طبري، 4/494؛ مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، تصحيح محمد باقر بهبودي، تهران، المكتبة الاسلامية، 44/337.
[11] بحارالانوار، 44/334.
[12] همان،337.
[13] همان، 68.
[14] همان، 45/4.
[15] دينوري، ابوحنيفه احمدبن داود، الاخبار الطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر، چاپ اول، قاهره، داراحياء الكتب العربية، 1968م /305.
[16] زيدي، محمدحسين، الحياة الاجتماعية و الاقتصادية في الكوفة في القرن الاول الهجري، بغداد، جامعة بغداد، 1970 م /42.
[17] جرجي زيدان، تاريخ التمدن الاسلامي، بيروت، منشورات دار مكتبة الحياة، 4/338.
[18] الحياة الاجتماعية، 42.
[19] حياة الامام الحسين (عليه‌السلام)، 2/438.
[20] فتوح‌البلدان، /279.
[21] جنابي، كاظم، تخطيط مدينة الكوفه عن المصادر التاريخية و الاثرية، مقدمه احمد فكري، چاپ اول، بغداد، مجمع العلمي العراقي،1386ق، ص‌42 به بعد.
[22] الاخبار الطوال، /288.
[23] تاريخ التمدن الاسلامي، 4/370.
[24] فتوح‌البلدان،279.
[25] تاريخ التمدن الاسلامي، 4/371.
[26] تخطيط مدينة الكوفه،26.
[27] همان،43؛ حياة الامام الحسين (عليه‌السلام)، 2/438.
[28] حياة الامام الحسين (عليه‌السلام)، 2/441 به بعد.
[29] تاريخ طبري، 4/261.
[30] همان، 294.
[31] براي اطلاع بيشتر مراجعه شود به الف): الدوافع الذاتية لانصار الحسين (عليه‌السلام)، محمد علي عابدين، چاپ دوم: قم، دارالكتاب الاسلامي، 1982م. ب) زندگاني سفير حسين (عليه‌السلام) مسلم بن عقيل، محمد علي عابدين، ترجمه سيد حسن اسلامي، چاپ اول: قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1372.
[32]، دارالكتاب الاسلامي،1399ق، ص‌149، و حياة الامام الحسين،3/441.
[33] تاريخ طبري، 4/132؛ ضيف، شوقي، تاريخ الادب العربي، العصر الاسلامي، چاپ سوم، قاهره، دارالمعارف مصر، 1963م، 2/186.
[34] مسكويه رازي، ابوعلي، تجارب الامم، تحقيق ابوالقاسم امامي، چاپ اول، تهران، دار سروش للطباعة و النشر،1366 ش، 2/57.
[35] تاريخ طبري،3/243.
[36] تجارب‌الامم، 2/15.
[37] مروج‌الذهب، 2/405.
[38] زكي صفوت، احمد، جمهرة خطب العرب في عصور العربية الزاهر، چاپ دوم: مصر، مطبعة الحلبي، 1385 ق، 1/420 به بعد.
[39] تاريخ طبري،3/513.
[40] همان، 545.
[41] همان، 4/59؛ مروج الذهب، 2/385.
[42] تاريخ طبري، 4/277.
[43] محمود شريفي و ديگران. (معهد تحقيقات باقرالعلوم وابسته به سازمان تبليغات اسلامي) موسوعة كلمات الامام الحسين (عليه‌السلام)، چاپ اول: قم، دارالمعروف، 1415ق، ص‌373.
[44] تاريخ طبري، 4/558 به بعد.
[45] حياة الامام الحسين (عليه‌السلام)، 2/420 به بعد.
[46] الاخبار الطوال، 221.
[47] بحارالانوار، 44/334.
[48] تجارب الامم، 2/59.
[49] الاخبار الطوال،229.
[50] تاريخ طبري، 4/323.
[51] عمر فوزي، فاروق، تاريخ العراق في عصور الخلافة العربية الاسلامية، چاپ اول: بغداد، مكتبة النهضة، 1988م، ص‌21؛ و الحياة الاجتماعية و الاقتصاديه، ص 221 به بعد.
[52] براقي نجفي، سيدحسين بن احمد، تاريخ الكوفه، تحقيق سيد محمد صادق بحرالعلوم چاپ چهارم: بيروت، دارالاضواء، 1407 ق، ص‌242.
[53] مراجعه شود به تاريخ طبري، ج‌4، ذيل حوادث سالهاي مذكور در متن.
[54] تاريخ طبري، 4/128 به بعد.
[55] تخطيط مدينة الكوفه، ص‌62.
[56] تاريخ طبري، 4/215.
[57] همان، 258.
[58] حياة الامام الحسين (عليه‌السلام)، 2/416.
[59] مراجعه شود به: الف) تاريخ طبري‌3/151؛ ب) الحياة الاجتماعية و الاقتصادية في الكوفة، ص‌48؛ ج) كوفه، پيدايش شهر اسلامي، هشام جعيط، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم، چاپ اول: مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1372، ص‌262 به بعد و...
[60] جاسم الجنابي، خالد، تنظيمات جيش العربي الاسلامي في العصر الاموي، بغداد، دار شؤون الثقافة العامة، ص‌223.
[61] تاريخ طبري، 4/199.
[62] همان، 275.
[63] تاريخ الكوفة،297.
[64] تاريخ طبري، 4/285.
[65] ابن‌منظور، لسان العرب، تعليق علي شيري، چاپ اول: بيروت، داراحياء التراث العربي، 1408 ق،9/154.
[66] تاريخ التمدن الاسلامي، 1/176.
[67] تاريخ طبري،3/152.
[68] براي اطلاع بيشتر از ويژگيهاي نظام عطاي عمر مراجعه شود به: تاريخ طبري،3/108.
[69] تنظيمات الجيش العربي الاسلامي،223 و الحياة الاجتماعية و الاقتصادية في الكوفة،49 به بعد.
[70] همان.
[71] تاريخ طبري، 4/267.
[72] تاريخ التمدن الاسلامي، 1/176.
[73] تنظيمات الجيش العربي الاسلامي،223 به نقل از الاوائل ابي‌هلال عسكري.
[74] الحياة الاجتماعية و الاقتصادية في الكوفه، 54 به نقل از العقد الفريد، 5/8.
[75] تنظيمات الجيش العربي الاسلامي،86 به بعد.
[76] الحياة الاجتماعية و الاقتصادية في الكوفة،219.
[77] همان.
[78] همان، 222.
[79] همان.
[80] همان، 220.
[81] اجتهادي، ابوالقاسم، بررسي وضع مالي و ماليه مسلمين از آغاز تا پايان دوران اموي، چاپ اول،: تهران، انتشارات سروش،1363، ص‌137.
[82] تاريخ طبري، 4/306.
[83] الحياة الاجتماعية و الاقتصادية، 82.
[84] تاريخ طبري،3/108؛ فتوح‌البلدان، 438.
[85] الحياة الاجتماعية، 240؛ تنظيمات الجيش العربي، 98.
[86] نهج‌البلاغة، فيض‌الاسلام، خطبه 126.
[87] مروج‌الذهب، 2/421.
[88] تاريخ طبري، 4/53.
[89] تنظيمات الجيش العربي، 92.
[90] الحياة الاجتماعية...،87.
[91] تاريخ طبري، 4/277.
[92] حياة الامام الحسين (عليه‌السلام)، 2/453.
[93] موسوعة كلمات الامام الحسين (عليه‌السلام)، 422.
[94] تجارب الامم، 2/138.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».